عاشق و معشوق
دو تا ادم بودند!عاشق و معشوق!معشوق هر کاری می کرد!اما عاشق همیشه عاشقش بود.معشوق با یکی دیگر بود!اما عاشق فقط با اون!خیلی ها اومدن تو زندگی معشوق اما زندگی عاشق فقط و فقط معشوق بود!روزی معشوق عشقش را با کسی دیگر تقسیم کرد و به عاشق گفت نمی تونم کنارت بمونم ما برای هم نبودیم!عاشق گفت باشه!اما هنوزم دوست دارم و عاشقتم! معشوق گفت تو دیگه مال من نیستی منم مال تو نیستم!پس ولم کن که ازت تنفر دارم!و معشوق تبدیل شد به تنفر.وقتی عاشق اینو فهمید یه روزی پیش تنفر رفت و گفت: یه هدیه برات دارم!تنفر گفت :هدیه ات را بده و از اینجا برو و پشتت رو هم نگاه نکن!عاشق عشقش را به تنفر کادو داد و اون را به عشقه تبدیل کرد.و خودش تبدیل شد به تنهایی! و رفت......
in matno khodam neveshtam